محمد ایلخانی
چکیده
در تبیین اندیشة توماس عدهای آن را نمونة اعلای فلسفة مسیحی و فلسفة جاویدان خواندهاند و عدهای دیگر نیز او را متکلمی کامل نامیدهاند و بر هماهنگی کامل میان عقل و ایمان در آثار او تأکید کردهاند. در این مقاله، سعی شده تا نشان داده شود که اندیشة توماس را نمیتوان یک فلسفه دانست و اصطلاح فلسفة مسیحی برای آن مناسب نیست. توماس سعی ...
بیشتر
در تبیین اندیشة توماس عدهای آن را نمونة اعلای فلسفة مسیحی و فلسفة جاویدان خواندهاند و عدهای دیگر نیز او را متکلمی کامل نامیدهاند و بر هماهنگی کامل میان عقل و ایمان در آثار او تأکید کردهاند. در این مقاله، سعی شده تا نشان داده شود که اندیشة توماس را نمیتوان یک فلسفه دانست و اصطلاح فلسفة مسیحی برای آن مناسب نیست. توماس سعی کرد مسیحیت پولسی-یوحنایی را، علیرغم تقابلی بنیانی، با تفکر مشائی جمع کند و بر مبنای فلسفة ارسطو، با کمک آراء ابن سینا و ابن رشد، تفسیری مشائی و تکمعنایی از آن ارائه کند. در این راستا از نظریة غالب که بر رازورزی مسیحی تأکید میکرد، دور شد و به همین دلیل است که از همان ابتدا مورد نقد طرفداران جریان اخیر، به خصوص فرانسیسیان، قرار گرفت. هر چند که خود ایشان نیز بر مبنای فلسفههای نوافلاطونی به تبیین مسیحیت پرداختند.